آب آرزو نداشت به غیر از روان شدن
دریا غمی نداشت مگر آسمان شدن
میخواست بال و پر زدن از خویشتن قفس
چندانکه تن رها شدن از خویش و جان شدن
آهن به فکر تیغ شدن بود و برگزید
در رنجبوتههای زمان امتحان شدن
تاوان آشیانه به دوشی نوشته داشت
همچون نسیم در چمن گل چمان شدن
آنانکه کینهور به گروه بدی زدند
قصدی نداشتند به جز مهربان شدن
باران من! گدایی هر قطرهٔ تو را
باید نخست درصف دریا دلان شدن
با خاک آرزوی قدح گشتن است و بس
و آنگه برای جرعهای از تو دهان شدن.
شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی