آن را که صبح و شام به رویِ تو منظر است

شعر حسین منزوی

آن را که صبح و شام به رویِ تو منظر است

در خانه بی‌بهانه، بهشتش میسّر است

تنها دهانِ توست که دل را نمی‌زند

قندی که در مکرّرِ خود نامکرّر است

بی‌منّتِ بهار زِ مجموعهٔ تنت

گُل کرده باغِ خانگیِ من به بستر است

حسنت چو نقشِ مانوی و نظمِ مولوی

تصویرِ شاعرانه و شعرِ مصوّر است

در عرضِ عمر با تو سفر کرده‌ام، نه طول

تا هر دقیقه با تو به عمری برابر است

خاک، اخگری حقیر ز خورشید؟ آه نه

خورشید اعظم از تنِ خاکی‌ت اخگر است

شعرم کجا و عرضهٔ برتافتن کجا؟

با قامتت که شعرِ بلندِ مصوّر است

منظورِ آفرینش و مقصودِ خلقتی

غیر از تو هر چه هست، وجودِ مکرّر است

من هیچ، « حافظ» از بنشیند به وصفِ تو

باید سیه کند همه جا هرچه دفتر است

شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *