آیا من این تن – این تن در حال رفتنم؟

شعر حسین منزوی

آیا من این تن – این تن در حال رفتنم؟

یا روح من که گرد تو پر می‌زند منم؟

من هر دوام به روح و تن آکنده‌وار تو

این‌گونه کز تو می‌روم و جان نمی‌کنم

ای یار تازیانهٔ تو هم نوازش است

اینسان که از تو می‌خورم و دم نمی‌زنم

کرمم در آرزوی پریدن نه عنکبوت

تاری که می‌تنم همه بر خویش می‌تنم

شاید به ناخنی بخراشم تنی، ولی

چون تیغی آختم، به دل خویش می‌زنم

روشن چراغ صاعقه ات باد همچنان

ای آنکه هیچ رحم نکردی به خرمنم

هرچند زخم خوردهٔ رنجم، به جای شکر،

در پیش عشق طرح شکایت نیفکنم

امّا چگونه با تو نگویم که جا نداشت

بیگانه‌وار، راه ندادن به گلشنم

با این سرود سبز سزاوار من نبود

باغی که ساختید زسیمان و آهنم

ای آنکه شیونم نشنیدی به گوش دل

این شیوه باد، تا بنشینی به شیونم.

شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *