از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشد

شعر سعدی

از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشد
مي برم جور تو تا وسع و توانم باشد

گر نوازي چه سعادت به از اين خواهم يافت
ور کشي زار چه دولت به از آنم باشد

چون مرا عشق تو از هر چه جهان بازاستد
چه غم از سرزنش هر که جهانم باشد

تيغ قهر ار تو زني قوت روحم گردد
جام زهر ار تو دهي قوت روانم باشد

در قيامت چو سر از خاک لحد بردارم
گرد سوداي تو بر دامن جانم باشد

گر تو را خاطر ما نيست خيالت بفرست
تا شبي محرم اسرار نهانم باشد

هر کسي را ز لبت خشک تمنايي هست
من خود اين بخت ندارم که زبانم باشد

جان برافشانم اگر سعدي خويشم خواني
سر اين دارم اگر طالع آنم باشد

شاعر این شعر زیبا: سعدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *