از سر کوي تو هر کو به ملالت برود

شعر حافظ

از سر کوي تو هر کو به ملالت برود
نرود کارش و آخر به خجالت برود

کارواني که بود بدرقه اش حفظ خدا
به تجمل بنشيند به جلالت برود

سالک از نور هدايت ببرد راه به دوست
که به جايي نرسد گر به ضلالت برود

کام خود آخر عمر از مي و معشوق بگير
حيف اوقات که يک سر به بطالت برود

اي دليل دل گمگشته خدا را مددي
که غريب ار نبرد ره به دلالت ببرد

حکم مستوري و مستي همه بر خاتم تست
کس ندانست که آخر به چه حالت برود

حافظ از چشمه حکمت به کف آور جامي
بو که از لوح دلت نقش جهالت برود

شاعر این شعر زیبا: حافظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *