از شب چه پاسی مانده، ای چشمان شرمآلود!
من بیزمانم با شما دیر است هان یا زود؟
با چرخشی خوابم دهید، آرامشم بخشید
ای تیلههای مست مرطوب شرابآلود!
ته جرعههای خواب را ،در جام من ریزید
کاین بذل موجود است و معنایش کمالالجود
من دستهایم را ز جان هم دوستتر دارم
رازی است با این دوستداری بوسهٔ بدرود
***
ای فصل تازه! ای رهانیده مرا، از من
از من از آن تکرار باطل دورهٔ مسدود
پیوند تو با عشق و من پیوندی از اصل است
مانند خویشاوندی دریاچه، باران، رود
جغرافیای عشق را بشناس کز هر سو
مرزی اگر دارم به چشمت میشود محدود
عشقی که از خاکستر ققنوس من سر زد
این بار پروازِ زنی با نام آتش بود
شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی