اين جا شکري هست که چندين مگسانند

شعر سعدی

اين جا شکري هست که چندين مگسانند
يا بوالعجبي کاين همه صاحب هوسانند

بس در طلبت سعي نموديم و نگفتي
کاين هيچ کسان در طلب ما چه کسانند

اي قافله سالار چنين گرم چه راني
آهسته که در کوه و کمر بازپسانند

صد مشعله افروخته گردد به چراغي
اين نور تو داري و دگر مقتبسانند

من قلب و لسانم به وفاداري و صحبت
و اينان همه قلبند که پيش تو لسانند

آنان که شب آرام نگيرند ز فکرت
چون صبح پديدست که صادق نفسانند

و آنان که به ديدار چنان ميل ندارند
سوگند توان خورد که بي عقل و خسانند

داني چه جفا مي رود از دست رقيبت
حيفست که طوطي و زغن هم قفسانند

در طالع من نيست که نزديک تو باشم
مي گويمت از دور دعا گر برسانند

شاعر این شعر زیبا: سعدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *