اگر به کوي تو باشد مرا مجال وصول

شعر حافظ

اگر به کوي تو باشد مرا مجال وصول
رسد به دولت وصل تو کار من به اصول

قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
فراغ برده ز من آن دو جادوي مکحول

چو بر در تو من بي نواي بي زر و زور
به هيچ باب ندارم ره خروج و دخول

کجا روم چه کنم چاره از کجا جويم
که گشته ام ز غم و جور روزگار ملول

من شکسته بدحال زندگي يابم
در آن زمان که به تيغ غمت شوم مقتول

خرابتر ز دل من غم تو جاي نيافت
که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول

دل از جواهر مهرت چو صيقلي دارد
بود ز زنگ حوادث هر آينه مصقول

چه جرم کرده ام اي جان و دل به حضرت تو
که طاعت من بي دل نمي شود مقبول

به درد عشق بساز و خموش کن حافظ
رموز عشق مکن فاش پيش اهل عقول

شاعر این شعر زیبا: حافظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *