ای برگذشته زِ ملموس! ای داستانی!
ارث اساطیریِ لیلیِ باستانی!
تو جذبهٔ استحالت، تو شورِ رسیدن
که رودها را به دریا شدن میکشانی
تو شوقِ پروانگی، آرزویِ رهایی
که پیلهٔ اختناقِ مرا میدرانی
معشوقی از تیرهِٔ مُنقرض گشتهِٔ گُل
با روحی از سبزه در هیأتِ ارغوانی
تعبیرِ بیتی بلند از غزلهایِ«حافظ»
تصویرِ نقشی بدیع از تصاویرِ« مانی»
لحن همایونی تو حریرِ نوازش
دستِ پرستارِ تو، مخمل مهربانی
ای چون اُفُق مشترک در میانِ دو جوهر!
ای طُرفهِٔ هم زمینی و هم آسمانی!
لبخندِ دلچسبِ شیرینت آمیزهای پاک
از شیطنتهای طفلی و خوابِ جوانی
ای معنیِ خواستن تا به اندازهٔ اوج
گسترده نامِ تو با عشق تا بیزمانی
فصلِ تنت بر ورقهایِ سرخِ مُعطّر
رنگینترین فصلِ مجموعهٔ زندگانی
فصلی که میخواهیاش بعدِ هر بار خواندن
بیحسِّ تکرار، یک بارِ دیگر بخوانی
شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی