ای بوی دوست! شب همه شب در بر منی

شعر حسین منزوی

ای بوی دوست! شب همه شب در بر منی

یادِ مدامِ حافظهِٔ بسترِ منی

ای دوست! ای خیال خوش! ای خواب خوش‌ترین!

تا زنده‌ام، تو زنده‌ترین در سر منی

افلاک را به خاک، تو آموختی ز عشق

پرواز من تویی که تو بال و پر منی

آفاق جانم از تو سحر در سحر شده‌ست

ای مشرقِ من! ای که سحر گستر منی

بی‌نام تو مباد مرا نامه‌ای که تو

شعر مکرّر همهٔ دفتر منی

اردیبهشت خوش، شب و شعر و شراب خوش

امّا نه بی تو، کز همگان خوش تر منی

بی‌تو بهار و هر چه در او، نیست باورم

ای سبزه رو! که سبزترین باور منی

خاک از بهار اگر، تن خاکیم از تو یافت،

این جان تازه، ای که بهار آور منی

می‌نوشمت به شادی آن‌کس که جز تو نیست

ای بادهٔ همیشه که سکر آور منی

هر جرعه‌ای که می‌خورم از تو مُعطّر است

برگ گلی، رها شده در ساغر منی.

شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *