ای لبت ساغرِ بیجادهِٔ من!
بوسهات، نابترین بادهِٔ من
آدمیزاده و این زیبایی؟!
با تو رازی است، پریزادهِٔ من!
ای همآغوشیِ تو، مائدهام
وی تنت سفرهِٔ آمادهِٔ من!
سر به افلاک رساند از عشقت
دلکِ سادهِٔ افتادهِٔ من!
تا ببندم به نمازت قامت
بسترِ وصلِ تو سجّادهِٔ من
تا به آنجا که تو هستی برسم،
از کجا میگذرد، جادهِٔ من؟
سرو، رعنایی و آزادی را
از تو آموخته، آزادهِٔ من!
رقمِ حُسنِ خدادادیِ تُست
هنرِ طبعِ خدادادهِٔ من
تا به تبیینِ جهان پردازم
عشقِ تو، فلسفهٔ سادهٔ من.
شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی