بی‌ تو شبم با ستاره شام غریبانست

شعر حسین منزوی

بی‌ تو شبم با ستاره شام غریبانست

با تو شبم بی‌ستاره نیز چراغانست

– خسته و دلچسب، مهربان و غم آلوده-

آمدنت مثل آفتاب زمستانست

مثل گلی نوشکفته در وسط پاییز

آمدنت آخرین تلاش بهارانست

در تو خلاصه است داستان بزرگ گل

چهرهٔ تو فصل فصل های شکوفانست

نکتهٔ تاریخ عشق‌های اساطیری است

راز غریبی که در نگاه تو، پنهانست

دل به چه خوش می‌کند پس از تو دگر صحرا؟

چشم تو ته ماندهٔ شراب غزالانست

چشم تو گویا دریچه‌ای است به تنهایی؟

کاین‌همه مبهوت و راز دار و هراسانست

حلقه صیاد گردن تو می‌آزارد

حال تو آهوی من چقدر پریشانست

باز«مثلث» همان طلسم قدیم عشق

آه که این داستان همیشه از اینسانست.

شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *