حکمم از زمین رها شدن نبود

شعر حسین منزوی

حکمم از زمین رها شدن نبود

سرنوشت من خدا شدن نبود

از هزار چوب خیزران یکی

در قوارهٔ عصا شدن نبود

گیرم استخوان به نیش هم کشید

سگ به جوهر هما شدن نبود

از چهل در طلسم قصّه‌ام

هیچ یک برای وا شدن نبود

تو در آینه شما شدی ولی

با منت توان ما شدن نبود

آری آشنا شدن هم از نخست

جز به خاطر جدا شدن نبود.

شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *