خوش آنکه سکّه خورشید را دوپاره کنی
سپس دو نیمه ی آن را، دو گوشواره کنی
خوش آنکه از سر شاخ فصول بر چینی،
بهار را وگل دامن بهاره کنی
تو مثل عشق لطیفی سزد که خوابت را،
ز شعر بستر و از نغمه گاهواره کنی
شبی، برابر آیینه، پاک عریان شو!
که بُهت خود، همه در چشم من، نظاره کنی
دو آفتاب و دو گل، از بلور، خواهدزد
اگر تو چاک گریبان ز شور پاره کنی
زند به راه تو طاق ازکمان رنگینش،
فلک، به گوشهٔ ابرو اگر اشاره کنی
کویر بودم و، بارانی از تو، باغم کرد
بهار میشوم ار بارشی دوباره کنی
بکن که از همه خوبان تو در خوری تنها،
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنی
شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی