دستی که بر صحیفه رقم زد، نشان من

شعر حسین منزوی

دستی که بر صحیفه رقم زد، نشان من

آمیخت داستان تو، با داستان من

باد بهار کز سر زلف تو می‌وزید

با گل نوشت، نام ترا، بر خزان من

ای آفتاب من!که به لطف تو، بی‌نیاز

از ماه و از ستاره شده آسمان من

بگشای سینه تا بدمد چون دو قرص ماه

با هم، امید تازه و بخت جوان من

یعنی همه به جان تو بسته‌ست، جان من

کاری بکن که عمر فراقت به سر رسد

تا سر نیامده است در این غم، زمانِ من

یارای بی‌تو زیستنم نیست، بیش از این.

تاب غم تو بیشتر است، از توان من

گو باد شام آخرمن، شام وصل تو

ای بوسه ات شراب ودهان تو نان من

آه ای نسیم آمده از جلگه‌های شعر!

ای باعث شکفتگی واژگان من!

هنگامه می‌کند سخنم درحدیث عشق

واکرده تا کلید تو، قفل زبان من.

شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی

یک دیدگاه برای “دستی که بر صحیفه رقم زد، نشان من”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *