دلي که ديد که پيرامن خطر مي گشت

شعر سعدی

دلي که ديد که پيرامن خطر مي گشت
چو شمع زار و چو پروانه در به در مي گشت

هزار گونه غم از چپ و راست دامنگير
هنوز در تک و پوي غمي دگر مي گشت

سرش مدام ز شور شراب عشق خراب
چو مست دايم از آن گرد شور و شر مي گشت

چو بي دلان همه در کار عشق مي آويخت
چو ابلهان همه از راه عقل بر مي گشت

ز بخت بي ره و آيين و پا و سر مي زيست
ز عشق بي دل و آرام و خواب و خور مي گشت

هزار بارش از اين پند بيشتر دادم
که گرد بيهده کم گرد و بيشتر مي گشت

به هر طريق که باشد نصيحتش مکنيد
که او به قول نصيحت کنان بتر مي گشت

شاعر این شعر زیبا: سعدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *