دیدنت بینظیر منظرههاست
فصل گلگشت دشتها، دره هاست
خواندن نام بغضوارهٔ تو
آرزوی تمام حنجرههاست
چشم شیدایم از درون و برون
در تو مشتاقِ گنج وگسترههاست
عشق در چشمهای بیگنهت
شاهد انقراض هوبرههاست
گذر ترمه پوش خاطرهات،
در خیالم عبور شاپرههاست
گوهرت بیدروغ و بیغل و غش
سرهای در میان نا سرههاست
آنچه گل میکند به گونهٔ تو
رنگ شرم تمام باکرههاست
دستهای پر از شقایق تو
بانی فتح باب پنجرههاست.
شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی