سل المصانع رکبا تهيم في الفلوات

شعر سعدی

سل المصانع رکبا تهيم في الفلوات
تو قدر آب چه داني که در کنار فراتي

شبم به روي تو روزست و ديده ها به تو روشن
و ان هجرت سواء عشيتي غداتي

اگر چه دير بماندم اميد برنگرفتم
مضي الزمان و قلبي يقول انک آتي

من آدمي به جمالت نه ديدم و نه شنيدم
اگر گلي به حقيقت عجين آب حياتي

شبان تيره اميدم به صبح روي تو باشد
و قد تفتش عين الحيوه في الظلمات

فکم تمرر عيشي و انت حامل شهد
جواب تلخ بديعست از آن دهان نباتي

نه پنج روزه عمرست عشق روي تو ما را
وجدت رائحه الود ان شممت رفاتي

وصفت کل مليح کما يحب و يرضي
محامد تو چه گويم که ماوراي صفاتي

اخاف منک و ارجوا و استغيث و ادنو
که هم کمند بلايي و هم کليد نجاتي

ز چشم دوست فتادم به کامه دل دشمن
احبتي هجروني کما تشاء عداتي

فراقنامه سعدي عجب که در تو نگيرد
و ان شکوت الي الطير نحن في الوکنات

شاعر این شعر زیبا: سعدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *