شب است و در شبِ من، خوش نشینیات، زیباست
به بوسه، از لبِ من، خوشهچینیات زیباست
تو را به جلوه فروشی، نیاز نیست چو گُل
که غُنچهای تو و در خود نشینیات زیباست
تو مهر را همه با مهر میدهی پاسخ
صدایِ عشقی و طبعِ طنینیات زیباست
اگر تو میشکنی، لیلیانه، کاسهِٔ من
چه غم، که شیوهِٔ دلبر گزینیات، زیباست
میانِ«هستم» و «شک میکنم» پُلی است، و گر،
به عشق شک نکنی، بییقینیات، زیباست
میانِ اینهمه یاس و سمن، گُل! ای گُلِ من!
به جلوه آمدنِ یاسمینیات، زیباست
تو هرچه میکنی ای یار، دوستت دارم
که نازنینی و هر نازنینیات، زیباست
همین، نه رقصِ دو برّه به سینهات. حتّا
سرِ بُریدهِٔ یحیی، به سینیات، زیباست
برآهویِ نرِ من- جانِ عشقپرورِ من-
پلنگِ ماده! هجومِ کمینیات، زیباست
به لطف آن تنِ زیبایِ پارسی است، اگر
به چشمم اینهمه دیبایِ چینیات، زیباست
وزیدنِ نفسِ عشق و لرزههایِ طلب
به پرّههایِ هوسناکِ بینیات، زیباست
«فرشته عشق نداند» به آسمان چه روم؟
برایِ من، تو و عشقِ زمینیات، زیباست.
شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی