شجرهنامه ات را برگ برگ خواندهام
تا تو از هیچ خار بوتهای در این بیابان
اصیلتر نبودهباشی
چرا فکر میکنی
ابر
پیش از باران
ساعت را
باید از چترِ تو بپرسد؟
و ریشه
پیش از مکیدنِ خاک
از تیشهٔ تو،
اجازه بگیرد؟
باغ را
که پُشتِ قبالهٔ تو
نینداختهاند
مُزدِ دارکوبها را
که از حسابِ تو نمیپردازند
پس پیش از آنکه ساعتِ قناری
رویِ عقربهٔ صفر از کار بیفتد
دستت را از گلویِ گُل
بردار.
شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی