طعمی

شعر حسین منزوی

طعمی

به دهانِ خود،

بدهکار نیستم

به چیدن مانده‌ام

نه

به چشیدن

فرسنگ‌ها

دینی

به من ندارند

به رفتن زنده‌ام

نه

به رسیدن

راهم ببر

بی‌پروایِ آن‌که

به سر در افتم

تیمارم کن

با بند بندِ انگشتانِ گِره دارت

تیمارم کن

تنها

دست‌هایِ تو

که پیراهن دریدهٔ یوسف را

در آبرویِ زُلیخا

کُر

داده‌اند

سمتِ خوابِ نوازش را

می‌دانند.

شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *