قند عسل من! «غزل» من! گل نازم!

شعر حسین منزوی

قند عسل من! «غزل» من! گل نازم!

کوته شدهٔ رشتهٔ امید درازم!

خرّم شده اکنون چمن دیگری از تو

ای ابر نباریده به صحرای نیازم !

با شوق تو عالم همه سجادهٔ عشق است

آه ای دهن کوچک تو، مهر نمازم!

شاید که رسم با تو بدان عشق حقیقی

ابرویت اگر پل زند از عشق مجازم

شاید که از این پس به هوای تو ببندد

از هر هوسی چشم، دل وسوسه بازم

یادت دل پر عاطفه‌ای چون تو ندارد

هر چند که دور از تو شود محرم رازم

دیری است نغلتیده وبا خویش نبرده است

بر زیر و بم غم به فرود وبه فرارم

بزدای غبار از رخم و پنجهٔ مهری

برمن بکش، آنگاه بساز و بنوازم

بنواز که صد زمزمهٔ عشق نهفته است

خاموش و فراموش به هر پردهٔ سازم

اینک تو وآن زخمه و اینک من و آن زخم

خواهی بنوازم تو و خواهی بگدازم

من گم شده بودم که مرا یافت برایت

عشق و سپس افکند به آغوش تو بازم.

شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *