مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل

شعر سعدی

مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل
که احتمال ندارم ز دوستان ورقي گل

خبر بريد به بلبل که عهد مي شکند گل
تو نيز اگر بتواني ببند بار تحول

اما اخالص ودي الم اراعک جهدي
فکيف تنقض عهدي و فيم تهجرني قل

اگر چه مالک رقي و پادشاه به حقي
همت حلال نباشد ز خون بنده تغافل

من المبلغ عني الي معذب قلبي
اذا جرحت فؤادي بسيف لحظک فاقتل

تو آن کمند نداري که من خلاص بيابم
اسير ماندم و درمان تحملست و تذلل

لا وضحن بسري و لو تهتک ستري
اذا لا حبه ترضي دع اللوائم تعذل

وفا و عهد مودت ميان اهل ارادت
نه چون بقاي شکوفست و عشقبازي بلبل

تميل بين يدينا و لا تميل الينا
لقد شددت علينا الام تعقد فاحلل

مرا که چشم ارادت به روي و موي تو باشد
دليل صدق نباشد نظر به لاله و سنبل

فتات شعرک مسک ان اتخذت عبيرا
و حشو ثوبک ورد و طيب فيک قرنفل

تو خود تأمل سعدي نمي کني که ببيني
که هيچ بار نديدت که سير شد ز تأمل

شاعر این شعر زیبا: سعدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *