مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من

شعر حسین منزوی

مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من

که جُز ملال نصیبی نمی‌برید از من

زمین سوخته‌ام نا اُمید و بی‌برکت

که جُز مراتعِ نفرت نمی‌چرید از من

عجب، که راه نفس بسته‌اید بر من و باز

در انتظار نفس‌های دیگرید از من

خزان به قیمت جان جار می‌زنید امّا

بهار را به پشیزی نمی‌خرید از من

شما هر آینه، آیینه‌اید و من همه آه!

عجیب نیست کز اینسان مکدّرید از من!

نه، در تبرِّی من نیز بیم رسوایی است!

به لب مباد که نامی بیاورید از من

اگر فرو بنشیند زِ خون من عطشی،

چه جای واهمه، تیغ از شما، وَرید از من

چه پیک لایق پیغمبری به سوی شماست ؟

شما که قاصد صد شانه بر سرید از من

برایتان چه بگویم زیاده بانوی من!

شما که با غم من آشناترید از من.

شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *