من دوستدار روي خوش و موي دلکشم

شعر حافظ

من دوستدار روي خوش و موي دلکشم
مدهوش چشم مست و مي صاف بي غشم

گفتي ز سر عهد ازل يک سخن بگو
آن گه بگويمت که دو پيمانه درکشم

من آدم بهشتيم اما در اين سفر
حالي اسير عشق جوانان مه وشم

در عاشقي گزير نباشد ز ساز و سوز
استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم

شيراز معدن لب لعل است و کان حسن
من جوهري مفلسم ايرا مشوشم

از بس که چشم مست در اين شهر ديده ام
حقا که مي نمي خورم اکنون و سرخوشم

شهريست پر کرشمه حوران ز شش جهت
چيزيم نيست ور نه خريدار هر ششم

بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوي دوست
گيسوي حور گرد فشاند ز مفرشم

حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست
آيينه اي ندارم از آن آه مي کشم

شاعر این شعر زیبا: حافظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *