می کو؟که تا شهابش از این گور بگذرد

شعر حسین منزوی

می کو؟که تا شهابش از این گور بگذرد

تا آفتابش از شب انگور، بگذرد

آتش به دار می‌زند و گیر و دار آن

وقتی طنابی از تب منصور بگذرد

روح مرا به روح تو، نزدیک می‌کند

حتّی اگر صدای تو، از دور بگذرد

عریان ترین نگاه در آن‌سوی پلک تست

گیرم که چشم مست تو، مستور بگذرد

تو، بی‌سلام می‌گذری از کنار عشق

تا او چنان غریبهٔ مهجور بگذرد،

امّا امید من به سلام تو آمده است

شاید که دور این گره کور، بگذرد

تا، باز، کی ستارهٔ دنباله‌دارِ تو

ازبیخ گوش این شب دیجور بگذرد

جز لاشه‌ای به جای نمی‌ماند از کلام

چون سطر سطرش از دم ساطور بگذرد.

شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *