وقتِ آن آمد کز اندوهان سبکباری کنیم

شعر حسین منزوی

وقتِ آن آمد کز اندوهان سبکباری کنیم

شست و شو را اشکِ خون از دیدگان جاری کنیم

خون به رگ‌ها، جان به تن‌ها، جوشِ شادی می‌زند

زود باشد پر شود این جام و سرشاری کنیم

خیز تا شمشیر در دستی و گل دست دگر

آستین افشان و پاکوبان میان‌داری کنیم

فتح تندیسی است فرهادی و هنگامی خوش است،

-چشم خسرو کور!- کز آن پرده برداری کنیم

خصم زخمی خویش را این‌سو و آن‌سو می‌کشد

همتی! تا بیش از این‌ها، زخم را کاری کنیم

همتی! تا مرهمی بر زخم یکدیگر نهیم

چون دو دست یک بدن ازهم پرستاری کنیم

دستمال از پیرهن کن زخم یاران را ببند

هر چه باداباد! عریان شو که عیاری کنیم

بی‌همان باشیم اگر دشمن فزونی می‌کند

باهمان باشیم تا بر خصم بسیاری کنیم

دفتر فرمان‌بری از خیل دیوان بسته باد!

وقت آن آمد که خود برخویش سالاری کنیم

شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *