چگونه بودی و تمثیل دیشب تو چه بود؟

شعر حسین منزوی

چگونه بودی و تمثیل دیشب تو چه بود؟

سوادی آنسوی مه؟یا سواری آنسوی رود؟

و یا همه بَر و رو را به راز پوشیده

زنی برابر آیینه‌ای غبار اندود؟

صدای خستهٔ تو شمّه‌ای بیان کرده‌است

از آن‌همه که ترا نیز مثل من فرسود

چه کرد خون به دلت این‌چنین که نتوانی

تورّقی کنی از این کتابِ خون‌آلود

گره به روی گره بسته‌اند در تو اگر،

منت چه رشته توانم از این کلاف گشود؟

فلک معادله برهم نزد اگر کم کرد

ز شادی‌ای، همه آنرا به اندُهی افزود

بگو چه داد وستد کرده‌ای تو با ایّام؟

در این معاملهٔ ناگزیرِ بود و نبود

چه آتشی تو که در من همیشه سوخته‌ای

بدون آنکه از این سوختن برآید دود

عجب که با همهٔ فصل‌های مُرادبیم

هنوز با منی، ای جاری مدام! ای رود!

بگیر عمرم و آن لحظه را ببخش به من

اگر کنار تو یک لحظه می‌توان آسود.

شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *