کدام آغوشِ پُر مهری، پناهم میشود امشب؟
بر و دوشِ که آیا تکیهگاهم میشود امشب؟
در این برفِ خزانی- یا زمستانی! – که میبارد
کدامین چترِ گیسویی، پناهم میشود امشب؟
رسد تا رستمی از ره، منیژهوار، رویِ که
امیدِ زیستن، در قعرِ چاهم میشود امشب؟
نسوزد تا سمومِ وحشتِ پاییزش از ریشه
چه کس پرچینِ باغِ بیگناهم میشود امشب؟
تبِ خواهش، تنم را میگدازد، کو؟ کدام آغوش،
حریفِ تا سحرگاهِ گناهم میشود امشب؟
بخوانم تا کتابِ عشق را، در روشنیهایش
چه کس شمعِ شبستانِ سیاهم میشود امشب؟
شراب و شاهد و شیرینی، این است آنچه میخواهم
کُجا؟ پیشِ که این عشرت فراهم میشود امشب؟
«شبِ تاریک و بیمِ موج و گردابی چنین هایل»
چه چشمِ روشنی، فانوسِ راهم میشود امشب؟
شاعر این شعر زیبا: حسین منزوی