گر غصه روزگار گويم

شعر سعدی

گر غصه روزگار گويم
بس قصه بي شمار گويم

يک عمر هزارسال بايد
تا من يکي از هزار گويم

چشمم به زبان حال گويد
ني آن که به اختيار گويم

بر من دل انجمن بسوزد
گر درد فراق يار گويم

مرغان چمن فغان برآرند
گر فرقت نوبهار گويم

ياران صبوحيم کجايند
تا درد دل خمار گويم

کس نيست که دل سوي من آرد
تا غصه روزگار گويم

درد دل بي قرار سعدي
هم با دل بي قرار گويم

شاعر این شعر زیبا: سعدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *