فرياد من از فراق يارست

شعر سعدی

فرياد من از فراق يارست
و افغان من از غم نگارست

بي روي چو ماه آن نگارين
رخساره من به خون نگارست

خون جگرم ز فرقت تو
از ديده روانه در کنارست

درد دل من ز حد گذشتست
جانم ز فراق بي قرارست

کس را ز غم من آگهي نيست
آوخ که جهان نه پايدارست

از دست زمانه در عذابم
زان جان و دلم همي فکارست

سعدي چه کني شکايت از دوست
چون شادي و غم نه برقرارست

شاعر این شعر زیبا: سعدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *