گفتم مه من از چه تو در دام نیفتی

گفتم مه من از چه تو در دام نیفتی

در كنج دلم عشق كسی خانه ندارد
كس جاي در اين خانه ويرانه ندارد
دل را به كف هر كه نهم، باز پس آرد
كس تاب نگهداري ديوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت كش ما نيست
آن شمع كه مي سوزد و پروانه ندارد
گفتم مه من از چه تو در دام نیفتی
گفتا: چه كنم؟ دام شما دانه ندارد
اي آه مكش زحمت بيهوده، كه تأثير
راهي به حريم دل جانانه ندارد
از شاه و گدا هر كه در اين ميكده ره يافت
جز خون دل خويش به پيمانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پاي
ديوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند كني قصه اسكندر و دارا؟
ده روزه‌ي عمر اين همه افسانه ندارد

شاعر این شعر زیبا: حسین پژمان بختياری

کلیپ تصویری زیبا از این شعر:
دکلمه صوتی به همراه اهنگ:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *