به من سلام فرستاد دوستي امروز

به من سلام فرستاد دوستي امروز
که اي نتيجه کلکت سواد بينايي

پس از دو سال که بختت به خانه باز آورد
چرا ز خانه خواجه به در نمي آيي

جواب دادم و گفتم بدار معذورم
که اين طريقه نه خودکاميست و خودرايي

وکيل قاضي ام اندر گذر کمين کرده ست
به کف قباله دعوي چو مار شيدايي

که گر برون نهم از آستان خواجه قدم
بگيردم سوي زندان برد به رسوايي

جناب خواجه حصار من است گر اينجا
کسي نفس زند از حجت تقاضايي

به عون قوت بازوي بندگان وزير
به سيلي اش بشکافم دماغ سودايي

هميشه باد جهانش به کام وز سر صدق
کمر به بندگي اش بسته چرخ مينايي

شاعر این شعر زیبا: حافظ

گدا اگر گهر پاک داشتي در اصل

گدا اگر گهر پاک داشتي در اصل
بر آب نقطه شرمش مدار بايستي

ور آفتاب نکردي فسوس جام زرش
چرا تهي ز مي خوشگوار بايستي

وگر سراي جهان را سر خرابي نيست
اساس او به از اين استوار بايستي

زمانه گر نه زر قلب داشتي کارش
به دست آصف صاحب عيار بايستي

چو روزگار جز اين يک عزيز بيش نداشت
به عمر مهلتي از روزگار بايستي

شاعر این شعر زیبا: حافظ

خسروا دادگرا شيردلا بحرکفا

خسروا دادگرا شيردلا بحرکفا
اي جلال تو به انواع هنر ارزاني

همه آفاق گرفت و همه اطراف گشاد
صيت مسعودي و آوازه شه سلطاني

گفته باشد مگرت ملهم غيب احوالم
اين که شد روز سفيدم چو شب ظلماني

در سه سال آنچه بيندوختم از شاه و وزير
همه بربود به يک دم فلک چوگاني

دوش در خواب چنان ديد خيالم که سحر
گذر افتاد بر اصطبل شهم پنهاني

بسته بر آخور او استر من جو مي خورد
تيزه افشاند به من گفت مرا مي داني

هيچ تعبير نمي دانمش اين خواب که چيست
تو بفرماي که در فهم نداري ثاني

شاعر این شعر زیبا: حافظ

ساقيا باده که اکسير حيات است بيار

ساقيا باده که اکسير حيات است بيار
تا تن خاکي من عين بقا گرداني

چشم بر دور قدح دارم و جان بر کف دست
به سر خواجه که تا آن ندهي نستاني

همچو گل بر چمن از باد ميفشان دامن
زانکه در پاي تو دارم سر جان افشاني

بر مثاني و مثالث بنواز اي مطرب
وصف آن ماه که در حسن ندارد ثاني

شاعر این شعر زیبا: حافظ

پادشاها لشکر توفيق همراه تو اند

پادشاها لشکر توفيق همراه تو اند
خيز اگر بر عزم تسخير جهان ره مي کني

با چنين جاه و جلال از پيشگاه سلطنت
آگهي و خدمت دلهاي آگه مي کني

با فريب رنگ اين نيلي خم زنگارفام
کار بر وفق مراد صبغه الله مي کني

آن که ده با هفت و نيم آورد بس سودي نکرد
فرصتت بادا که هفت و نيم با ده مي کني

شاعر این شعر زیبا: حافظ

ساقيا پيمانه پر کن زانکه صاحب مجلست

ساقيا پيمانه پر کن زانکه صاحب مجلست
آرزو مي بخشد و اسرار مي دارد نگاه

جنت نقد است اينجا عيش و عشرت تازه کن
زانکه در جنت خدا بر بنده ننويسد گناه

دوستداران دوستکامند و حريفان باادب
پيشکاران نيکنام و صف نشينان نيکخواه

ساز چنگ آهنگ عشرت صحن مجلس جاي رقص
خال جانان دانه دل زلف ساقي دام راه

دور از اين بهتر نباشد ساقيا عشرت گزين
حال از اين خوشتر نباشد حافظا ساغر بخواه

شاعر این شعر زیبا: حافظ

به گوش جان رهي منهي اي ندا در داد

به گوش جان رهي منهي اي ندا در داد
ز حضرت احدي لا اله الا الله

که اي عزيز کسي را که خواريست نصيب
حقيقت آنکه نيابد به زور منصب و جاه

به آب زمزم و کوثر سفيد نتوان کرد
گليم بخت کسي را که بافتند سياه

شاعر این شعر زیبا: حافظ