با همه مهر و با منش کينست

شعر سعدی

با همه مهر و با منش کينست
چه کنم حظ بخت من اينست

شايد اي نفس تا دگر نکني
پنجه با ساعدي که سيمينست

ننهد پاي تا نبيند جاي
هر که را چشم مصلحت بينست

مثل زيرکان و چنبر عشق
طفل نادان و مار رنگينست

دردمند فراق سر ننهد
مگر آن شب که گور بالينست

گريه گو بر هلاک من مکنيد
که نه اين نوبت نخستينست

لازمست احتمال چندين جور
که محبت هزار چندينست

گر هزارم جواب تلخ دهي
اعتقاد من آن که شيرينست

مرد اگر شير در کمند آرد
چون کمندش گرفت مسکينست

سعديا تن به نيستي درده
چاره با سخت بازوان اينست

شاعر این شعر زیبا: سعدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *